مردمی از مشرق قیام می کنند
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت ، چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
شبی می خواستم شعری بگویم ، ناگهان در باد
صدای حمله چنگیزخان آمد نمی دانم
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
در آتش خانه ام می سوخت گفتم : آه دیوانم
برای خواندن متن کامل شعر و دریافت فایل ویدیوئی به ادامه مطلب بروید...